عاشقان را نه گل و باغ و بهارست غرض همه سهلست، همین صحبت یارست غرض غرض آنست که: فارغ شوم از کار جهان ور نه از گوشه میخانه چه کارست غرض؟ جان من، بی جهت این تندی و بدخویی چیست؟ گر نه آزار دل عاشق زارست غرض آفت دیده مردم ز غبارست ولی دیده را از سر کوی تو غبارست غرض هوس دیدن گل نیست، هلالی، ما را زین چمن جلوه آن لاله عذارست غرض هلالی جغتایی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68567