عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده ام! چنان که هجر تو میخواست، آنچنان شده ام تو آفتابی و من ذره، ترک مهر مکن که در هوای توام، گر بر آسمان شده ام بگفتگوی تو افسانه گشته ام همه جا بجستجوی تو آواره جهان شده ام خدای را، دگر، ای باد، سوی من مگذر که من بکوی کسی خاک آستان شده ام چه گویم از تن بیمار و کنج محنت خویش؟ بتنگنای لحد مشت استخوان شده ام دلم ز شادی عالم گرفته است ولی غمی که از تو رسیده است شادمان شده ام از آن شده است، هلالی، دلم شکاف شکاف که ناوک غم و اندوه را نشان شده ام هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68581