عمر رفته است و کنون آفت جانی دارم گشته ام پیر، ولی عشق جوانی دارم چاره ساز دل و جان همه بیمارانی چاره ای ساز، که من هم دل و جانی دارم کاش! چون لاله، دل تنگ مرا بشکافی تا بدانی که چه سان داغ نهانی دارم؟ بر همه خلق یقین شد که: وفا نیست ترا لیک من از طمع خویش گمانی دارم بنده ام خواندی و داغم چو سگان بنهادی زین سبب در همه جا نام و نشانی دارم ملک عشق تو جهانیست که پایانش نیست من درین ملکم و غوغای جهانی دارم جان من، شرح المهای هلالی بشنو که درین واقعه جانسوز بیانی دارم هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68595