بهار میرسد، اما بهار را چه کنم؟ چو نیست گلرخ من، لاله زار را چه کنم؟ باختیار توانم که: راز نگشایم فغان و ناله بی اختیار را چه کنم؟ اگر چه روی تو خورشیدوار جلوه نماست سیاه رویی شبهای تار را چه کنم؟ قرار عاشق بیدل بصبر باشد و بس چو صبر نیست دل بی قرار را چه کنم؟ گرفتم این که: شب از می دمی بیاسایم علی الصباح بلای حمار را چه کنم؟ هلالی، این همه غم را توان کشید، ولی غم غریبی و هجران یار را چه کنم؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68618