دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟ چاره صبرست، ولی صبر ندارم، چه کنم؟ ریخت خون جگر از گوشه چشمم بکنار و آن جگر گوشه نیامد بکنارم، چه کنم؟ ای طبیب، این همه زحمت مکش و رنج مبر زار میمیرم، اگر جان نسپارم چه کنم؟ چند گویی که: برو، دامنم از کف بگذار وای! اگر دامنت از کف بگذارم چه کنم؟ دردمندان همه از صبر قراری گیرند چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم؟ گر چو مرغان خزان دیده ملولم چه عجب؟ گل نمی بینم و آزرده خارم، چه کنم؟ خلق گویند: هلالی، چه کنی گریه زار؟ گریه رو میدهد و عاشق زارم چه کنم؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68620