یار بی رحم و من از درد بجانم، چه کنم؟
من چنین، یار چنان، آه! ندانم چه کنم؟
میروم، گریه کنان، نعره زنان، سینه کنان
مست و دیوانه و رسوای جهانم، چه کنم؟
بی تو امروز بصد حسرت و غم زیسته ام
آه اگر روز دگر زنده بمانم چه کنم؟
بی تحمل نتوان چاره عشق تو، ولی
من بیچاره تحمل نتوانم چه کنم؟
چند گویی که: هلالی، دگر از درد منال
من ازین درد بفریاد و فغانم چه کنم؟
هلالی جغتایی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۶۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/68621