چنان از پا فگند امروزم آن رفتار و قامت هم که فردا برنخیزم، بلکه فردای قیامت هم رقیبان را از آن لب آب خضرست و دم عیسی مرا پیوسته آه حسرت و اشک ندامت هم اگر من مردم از سنگ ملامت بر سر کویش سگان کوی او را زنده می خواهم، سلامت هم جدا ز آن مه بمردن آرزو می بودم، ای هجران ربودی نقد جان از من، کرم کردی، کرامت هم بلای عشق و اندوه غریبی، این چه حالست این؟ که نی رای سفر دارم، نه یارای مقامت هم سلامت باش، ای ناصح، ملامت کن هلالی را که در راه سلامت هستم و کوی ملامت هم هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68631