خرم آن روز کزین محنت و غم باز رهم بمراد دل ازین درد و الم باز رهم رفت مجنون و ازین داغ جگر سوز برست می روم تا من دلسوخته هم باز رهم نیست امکان خلاصی ز تو در ملک وجود مگر از قید تو در کوی عدم باز رهم از تو بر من ستم و جور خلاف کرمست کرمی کن، که ازین جور و ستم باز رهم جان ز غم سوخت، هلالی، قدح باده کجاست؟ تا ازین سوز درون یک دو سه دم باز رهم هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68634