ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن ای اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو آبی که پنهان خورده ام در روی من پیدا مکن تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم بر عاشق مسکین خود زین بیش استغنا مکن من حاضر و تو باکسان هر دم نمایی عشوه ای اینها مکن، ور می کنی، در پیش چشم ما مکن تا چند، هر دم غنچه سان خندی بروی این و آن؟ چون شاخ گل باش، از حیا، سر پیش کس بالا مکن با ابروی چون ماه نو، هوش هلالی را مبر ماه هلال ابروی من، عقل مرا شیدا مکن هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68659