نظاره کن در آینه خود را، حبیب من اما بشرط آنکه نگردی رقیب من من از وطن جدا و دل من ز من جدا آگاه نیست یار ز حال غریب من زین سان که درد عشق توام ساخت ناتوان مشکل زیم، اگر تو نباشی طبیب من تا کی خورم غم و پی تسکین درد خویش گویم بخود که: در ازل این شد نصیب من؟ آزرده شد هلالی و آن گل نگفت هیچ: تا کی جفای خار کشد عندلیب من؟ هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۰۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68662