نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات! زهی خیال کج و آرزوی باطل من ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد که رهگذار غم افتاده است منزل من بداغ لاله رخان چون برون روم زین باغ گل دگر ندهد غیر لاله از گل من مگو که: در دل تو زنگ بسته پیکانم که تخم مهر و وفا سبز گشت در دل من همه متاع جهان را بنیم جو نخرم کزین معامله بی حاصلست حاصل من بدست دوست، هلالی، مرا ز قتل چه باک؟ اگر هلاک شوم جان فدای قاتل من هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68668