آمده ای بمنزلم، ای مه نازنین، فرو ماه مگر ز آسمان آمده بر زمین فرو؟ نیست عرق ز تاب می، وقت صبوح بر رخت ریخته شبنم سحر، بر گل آتشین فرو چند بخشم بگذری، توسن ناز زیر ران وه! که دمی نیامدی از سر خشم و کین فرو چون تو بناز دست خود رقص کنان فشانده ای ریخته صد هزار جان، عاشق از آستین فرو بس که ز غصه خون من، جوش کنان، بسر رود در تب اگر عرق کنم، خون چکد از جبین فرو خورد هلالی از کفت سیلی رنج و آه و غم بر سر کس نیامده، رحمتی این چنین فرو هلالی جغتایی : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68703