ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه ندانم از چه سبب شد بلای جان روزه؟ زکوة حسن بنه سوی ما و روزه منه که این زکوة بسی بهترست از آن روزه زبان و کام ترا روزه بی حلاوت ساخت نداشت شرمی از آن کام و آن زبان روزه ز بس که بر در و بام آفتاب طلعت تست بخانه تو گشادن نمیتوان روزه رسید دور گل و روزه در میان آمد کجاست عید، که برخیزد از میان روزه؟ در انتظار شب عید و نور مجلس یار سیاه گشت بچشم همه جهان روزه ز ماه روزه، هلالی، فغان مکن همه روز خموش باش، که زد مهر بر دهان روزه هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68721