تا چند بهر کشتن ما جور و کین همه؟ ما کشته میشویم، چه حاجت باین همه؟ رحمی، که از جفای تو رفتند عاشقان دل خسته و شکسته و اندوهگین همه تو قبله مرادی و خوبان ز انفعال دارند پیش روی تو سر بر زمین همه یک بار هم بجانب ما بین، ز روی لطف یکبارگی بسوی رقیبان مبین همه رخساره برفروز و بگشت چمن خرام تا خاک ره شوند گل و یاسمین همه گر بگذری بناز، چو لیلی، بطرف دشت مجنون شوند مردم صحرانشین همه چون در رهت هلالی سرگشته خاک شد کردند ساکنان فلک آفرین همه هلالی جغتایی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68723