مشکین شود چو باد بزلف تو بگذرد عاشق شود کسیکه بروی تو بنگرد بر غالیه بماند بر عارض تو باد گاهش برو بمالد و گه باز بسترد گر پشت یابد از رخ تو لاله بشکفد وز بیم غمزگان تو نرگس بپژمرد نیرنگ جادوانه و ارتنگ چینیان هر شب بنزد چشم و رخ تو که آورد و آن صد هزار حلقۀ مشکین پر شکن هر ساعتی بگرد گل تو که گسترد چشم تر است مایۀ نیرنگ و دلبری نرگس ندیده ام که بنیرنگ دل برد طبعی بر آن دو زلف تو چندان گره فتاد کش مرد هندسی بدو صد سال نشمرد عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید : شمارهٔ ۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/68951