شاه کرده است رای زی پوشنگ هامراهش میست و ساغر و چنگ گه شرابی همی خورد بشتاب گه سماعی همی کند بدرنگ شادی نو کند بهر منزل مستی نو کند بهر فرسنگ سفر اکنون سزد ، که روی زمین ساخت از گل نجوم هفت اورنگ جامها پر می است دست بدست باغها پر گلست رنگ برنگ از گل و ابر آسمان و زمین دم طاوس گشت و پشت پلنگ شاه دین ، از پی تماشا را اسب را کرد تنگ برزین تنگ تا بصحرا درون ، ز بهر شکار خاک رنگین کند ز پیکر رنگ سبزی کشت بیند از بر ریگ لالۀ لعل چیند از سرسنگ من بیچاره را چه باید کرد ؟ که ندارم بخانه دو بز لنگ گر هزارانه نقد شد ، ورنه شکر من کند زمانه شرنگ ازرقی هروی : قصاید : شمارهٔ ۳۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69316