بقای شهریار تاجور باد پناهش کردگار دادگر باد دلیلش دولت و بخت جوان باد ندیمش نصرت و فتح و ظفر باد ز رزم شاه در مشرق نشان باد ز بزم شاه در مغرب خبر باد خدنگ شاه را هنگام رفتن ز مرگ دشمنان پیکان و پر باد کجا بندد کمر بر کینِ دشمن میان دشمنش همچون کمر باد بر آن‌ گونه که شارستان لوط است حصار خصم او زیر و زبر باد به نعمت مختصر شد خصم سلطان کنون زین پس به‌ دولت مختصر باد ز خشم شاه چشم خصم‌ کورست ز کوس شاه گوش خصم کر باد شه آفاق هست اندر خراسان نهیب و بیم او در کاشْغر باد هر آن کوکب کزو باشد سعادت به‌سوی طالع شاهش نظر باد شعار دیدهٔ شاهیّ و شادی مبارک رای تو همچون بصر باد چو آبی کاندرو آتش فروزد ز خون دشمنان تیغ تو تَر باد جهانداران و شاهان جهان را کجا پای تو باشد فرق سر باد تن اقبال را جود تو جان باد درخت ملک را جُود تو بر باد ز اقبال تو طبع بنده دریاست در آن دریا ز مدح تو گهر باد اگر روزه تو را فرخنده بودست ز روز عید تو فرخنده‌تر باد تویی سازندهٔ کار همه خلق خدایت کارساز و راهبر باد تورا نصرت برادر باد جاوید تورا دولت همه ساله پدر باد امیر معزی : قصاید : شمارهٔ ۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69571