برکش ای ترک بر اسب طرب و شادی تنگ که زمستان شد و نوروز فراز آمد تنگ باد نوروزی با باغ همی صلح کند من و تو هر دو چرا بیهده باشیم به جنگ سبز رنگ است ز سبزه سر کوه و لب جوی چه‌کشی سر ز خط ای نوش لب سبز آرنگ آهوان روی نهادند سوی سبزه و آب بنه ای آهوی سیمین ز سر این خوی پلنگ زاهن و سنگ همی سبزه دمد برکُه و دشت نرم‌کن برمن مسکین دل چون‌آهن و سنگ می آسوده به‌خم اندر چون زنگ شدست نه روا باشد بر آینهٔ وصل تو زنگ خیز تا هر دو بر این روز دل‌فروز کنیم به‌می لعل‌شتاب و به لب‌کشت درنگ سوی باغ آی‌ که در رود و سرود آمده‌اند قمری و فاخته بر سرو بن مینا رنگ راست‌گویی‌که در ایوان ملک ساخته‌اند حمد هول رباب و پسر سقا جنگ شاه شاهان ملک ارغو که به لشکرگه او صد امیرند مه از بهمن و بهرام و پشنگ این غزل هست بر آن وزن کجا شاعر گفت‌: «‌ترکش ای ترک به یک سو فکن و جامهٔ جنگ‌» امیر معزی : قصاید : شمارهٔ ۲۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69754