امروز بتم تیغ جفا آخته دارد خون دلم از دیده برون تاخته دارد او را دلم آرامگه است و عجب این است کارامگه خویش برانداخته دارد صد مشعله از عشق برافروخته دارم تا صد علم از حسن برافراخته دارد جانم ببرد گر ز پی نرد بتازد زیرا که ا‌از آغاز تو را باخته دارد صد سلسله دارد ز ‌شبه ساخته برسیم وان سلسله گویی که مرا ساخته دارد امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69961