تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم پدر و مادر من بنده نبودند تو را من تو را بنده شدم‌ گرچه به اصل آزادم هر شبی بر سر کوی تو برآرم فریاد نکنی رحمت و یکشب نرسی فریادم من به یک روز تو را یادکنم سیصد بار تو به صد روز بیک بار نیاری یادم تا تو را نالهٔ زیردست و مرا نالهٔ زار تو به‌ کف باده همی‌ گیری و من بر بادم گر به دنیا و به دین مرد همی‌ گیرد نام دین و دنیا به سرکار تو اندر دادم امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69981