کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم در خصومت بر خویشتن فراز کنم زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم نه ممکن است‌ که من خود زعشق باز کنم زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه چو نام عشق بود من سخن دراز کنم گرش ببینم و دستم به زلف او نرسد به چشم با سر زلفش ز دور راز کنم نیوفتد سخنش در برابر سخنم که او حدیث زناز و من از نیاز کنم امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69983