ای پسر ما دل ز تو برداشتیم بار عشق تو به تو بگذاشتیم تا تو ما را دوست از دل داشتی ما تو را چون جان و دل پنداشتیم چون تو برگشتی و دل برداشتی از تو برگشتیم و دل برداشتیم ما همین پنداشتیم از تو نخست هم چنان آمد که ما پنداشتیم تا کی از بدمهری و بیگانگی ما تو را بیگانه‌وار انگاشتیم چند از این قلاشی و ناداشتی ما نه قلاشیم و نه ناداشتیم مهر خرسندی کنون بر دل زدیم تخم صبر اندر دل و جان کاشتیم بر سرکوی تو خواندیم این غزل رخت بر بستیم و دل برداشتیم امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۳۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/69986