آن‌ که از سنبل نقاب ارغوان آرد همی عیش او بر چهرهٔ من زعفران کارد همی هر کجا خواهم‌ که دریابم سبک دیدار او باز یابم زو که با من سرگران دارد همی ابر دیدستی‌ که باران بارد اندر نوبهار دیدهٔ من خون دل را همچنان بارد همی تا گل وصلش فرو پژمرده در باغ دلم خار هجرانش مرا در دیدگان خارد همی روزگار و کار من در وصل او آمد به سر روزگار هجر او کارم به‌ جان آرد همی امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70005