ای ترک، ز بهر تو دلی دارم و جانی ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم آن غالیه‌دان است همانا نه دهانی وز لاغری ای بت که میان داری گویم آن سیمین کلک است همانا نه میانی نه نه‌ که به آن سان‌ که میان و دهن توست من بنده‌ام از کلکی و از غالیه دانی باد آید و از حلقهٔ زلفین تو هر شب بر لاله ستان تو کند مشک فشانی شادند همه شهر به‌دیدار تو امروز حقا که چنین است و در این نیست گمانی امیر معزی : غزلیات : شمارهٔ ۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70007