مرا دلی ست ز تیمار بی دلی در وا معلق است به مویی چو ذره ای ز هوا چو ذره مضطربم در هوای خورشیدی که زیر سایة زلفش خرد کند مأوا هلاک می شوم از دست و پای مال فراق دریغ اگر بتوانست گفتمی سر وا به لب نمونة آیات انگبین و شراب به رخ خلاصة اولاد آدم و حوا از آن نیافت سکندر که بود روزی ما لبی که درد سکندر جز آن نداشت دوا خراب کردة چشمانت ای نگارینم که می کشند و به سر می برند با دو گوا گرت به خواب بدیدی شبی عظیم و الروم ز شمع روی تو پروانه وار ناپروا سپاه شب نکشد از عدم دگر به وجود به دست حسن تو گر برکشد زمانه لوا ز حال من نظر لطف خویش باز مگیر که بی تو از سر و کارم برفت نور و نوا مریز خون نزاری چو در جوار توام که نیست در حرم کعبه قتل صید روا حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۵۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70283