ای جانِ به لب رسیده بشتاب خود را و مرا به نقد دریاب دل رفت و تو نیز بر سر پای اندیشه نمی کنی در این باب بر نسیه چه اعتبار زنهار در حاصل نقد وقت بشتاب تسلیم شو و ز خود برون آی نزدیک رهی ست تا به بوّاب اما چو ز خود نمی کنی سیر وامانده ای ز جمع اصحاب از همت دوستان مددخواه باشد نظری کنند احباب بینی که ز دیر کعبه سازند وز چار سوی صلیب محراب جانا چو نمی شود میسر ما را ز غمت به هیچ اسباب در بادیة جمال رویت لب تشنه بمانده ایم بی آب از ناله من اثیر پر سوز و زسینة من زمانه پر تاب فرزند ادای نقد ما باش بشنو سخن نزاری ای باب با نوح نشین که بحر طوفان نه پایان دارد و نه پایاب ما را غم عشق تو چو دشمن در معرکه می کشد چو قلاب در سلسله می کشند ما را ما بی خبر از بهشت در خواب حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70289