ای در نقاب حسن نهان کرده آفتاب خطّی بر آفتاب کشیده ز مشک ناب آتش فکنده در جگر لاله عارضت وز برگ نسترن بر و رویت ببرده آب باد صبا ز بوی عرقچین نازکت چون روضه از روایح فردوس مستطاب لاله ز غیرت رخ گل گون تو به داغ سنبل ز رشک گیسوی مفتول توبه تاب گر بگذرد ز بغلتاق تو نسیم بر گل ستان ز آتش غیرت شود گل آب عیبت همین که دیر به ما می رسی و زود بنیاد عهد می کنی و می کنی خراب آرام نیست بی تو دل بی قرار ما دانی به خون خویش چرا می کند شتاب مشتاق را شکیب نباشد ز روی دوست سیماب را گریز نباشد ز اضطراب بی وجه بود خطّ تو بر وجه خون من بر خون من چه حاجت خطی ست نا صواب غوغای غمزه ی تو ز مغزم ببرد هوش سودای نرگس تو ز چشمم ربود خواب رنگ لب تو دارد برگ نشاط تو زان فتنه شد نزاری شوریده بر شراب حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70294