قیامت بر انگیخت ما را ز خواب به محشر رسیدیم و خیر المآب سرافیل وحدت فرو کوفت صور ولی مرده دل در نیامد ز خواب بر آورد از سوزناکان دمار ز افسرده نه تف بر آمد نه تاب قیامت در این حال ما منتظر وگر بر نیندازد از رخ نقاب به دیوان روز مظالم به حشر بماند خجل از سوال و جواب چه آن جا به کارست از این جا ببر چو بردی ز فردوس بشنو خطاب به زلزال ارض و به طی سما چه حاجت تو را وقت خود بازیاب وگر هم بر افتد زمان و زمین مخور غم چو ایمن شدی از عذاب به زاری نزاری فرومانده ای چو مجرم میان ثواب و عقاب حساب ار به اعمال و کردار ماست خدایا مکن نا امید از ثواب حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70303