ندانسته بودی تو ای دوست راست که راه خدا پر نهنگ بلاست نیرزد دو عالم به یک کاسه دوغ ز فرط سخایی که در طبع ماست دل و دین و جان و تن و مال و جاه اگر در سر دوست کردی رواست وگرنه حرام است بر تو چو خوک ز من بشنو ای گرگ فرسوده راست ز ما و من تست چندین خلاف وگرنه یکی بس دویی از چه خاست به گوشت فرو کوفت سد ره سروش ندانی ولیکن که رمز از کجاست معلق به مویی و غافل حریص که چاه است و در قعر چاه اژدهاست گریز از مقامی که در منزلش فراق و وصال است و خوف و رجاست نزاری مده پند مغرور را که بر مار کر کردن افسون خطاست رموز محقق مگو با جهول سر و برگ بیهوده گفتن که راست حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70369