هر کو نظرش به جاه و مال است مستغرق قلزم ضلال است خود را به محیط در مینداز زیرا که خلاص از او محال است نتوان به در آمدن ز گرداب ور زان که طمع کنی خیال است آن ها که به انزوا نشستند دانی که چرا درین سوال است؟ تا در نکشد به بحرشان حرص موجی که علاقه ی وبال است آن نیز هم از عنایت اوست ورنه که و چه که را مجال است اسکندر جست آب و شد خاک باری بنگر چه طرفه حال است خضر از نظر مواهب حق خوش بر لب چشمه ی زلال است گر در یابی هنوز این راز از نوع مراتب رجال است با این همه فصحت نزاری درشرح بیان هنوز لال است حکیم نزاری : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70378