گر بدانی چه در قنینه ی توست جام جم ساغر کمینه ی توست در گلیم حکیم عشق گریز که همه جزو و کل دفینه ی توست با تو هم بسترست فرعونت غلطم در درون سینه ی توست گر تو مجموع نقد خود باشی بحر و کان هر دو در خزینه ی توست آب سیل قضای امروزی تا به زانوی عقل دینه ی توست عاریت نیست عشق من چه کنم چون توان گفت در رهینه ی توست دل غلط می کنم که گر سنگ است پیش جام تو آبگینه ی توست سینه چون جام کن نزاری صاف جان کونین در قنینه ی توست بادبان دماغ پرسود است خانه ی نوح جان سفینه ی توست خلق عالم چه دوست چه دشمن هم ز مهر تو هم ز کینه ی توست تویی آن مرغ آشیان شکار که نجوم سپهر چینه ی توست حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۲۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70431