در حضور دوستان می پرست این گواهی میدهم اندر الست هرکه را دادند جام بی هُشی مست و لایعقل شدو از خود برست دل ز بدو فطرتم از دست رفت لاجرم اینجا نمی آید بدست چون ندادم دل به دلداری نِیَم لایق و همصحبت اهل نشست توبه ی توهم چو زلف یار ماست پای تا سر پرشکنج و پر شکست چیست عقل و نفس ما؟لات و هبل پس چرائی معترض بر بت پرست هم عنان جبرئیل حضرت است هرکه را توفیق بر فتراک بست عاقلان را حوصله ی این لقمه نیست بر نزاری شان ولی انکار هست خویشتن بینان کوته دید را نیست حدّ خود براندازان مست. حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70453