خرابم از آن نرگسِ نیم مست تمام اختیارم برون شد ز دست توقّع مکن کز کمان‌دار تیر اعادت کند چون برون شد زشست به دیرِ مغان می‌پرستیده‌ام ز بس می پرستی شدم بت پرست اگر بت پرستی در اسلام نیست کسی را ندانم در اسلام هست که رویِ بتی دید و پوشید چشم که مکروه دید و مقابل نشست بیا بگذر ای خواجه از زهدِ خشک موحّد ز تردامنی باز رست دری هست بیش از مبادیِ عقل که بر عشق بازست تا بر که بست ز تو هیچ نگشاید از خود ببُر مجرّد ز هم راهِ بد بر شکست چو افسرده خام است و عاشق بسوخت ملامت مکن بر نزاریِ مست حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70481