دوش با جمعی حواری باده خوردم در بهشت مجلسی دیدم همه عیسی دم و مریم جهشت جمله شیرین پاسخ و شیرین لب و شیرین دهن جمله نیکو سیرت و نیکو دل و نیکو سرشت سیب و نارنج و ترنج و نرگس از پیرامنش ماه رویان صبوحی بی نگهبانان زشت چار سوی بزم هم چون جنّت از بس فر و زیب بر ارم کرده تفاخر همچو کعبه بر کنشت خوی بر رخساره ی اوراق گل هر یک چنان قطره ی شبنم بود بنشسته بر اطراف کشت بزمی القصه چو فردوس برین آراسته بیش از این بر صفحه ی کاغذ نمی یارم نوشت پیش کردم سر که بستانم ز حوری بوسه ای دست کردم پیش تا در گردنش آرم نهشت در هراسیدم ز خواب و خواب خوش بر چشم من آتش حسرت سبک بگداخت چون در آب خشت حاضر و غایب نزاری خواب و بیداری یکیست باز می گو با حواری دوش بودم در بهشت حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۳۴۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70572