باده خوریم ز اول شب تا دم صباح مستی کنیم چون شتران علم جناح زاهد که دل به شاهد دنیا دهد کجا در خانقه بماند و در خلوت و صلاح با دوست بایدم که چو بی دوست هیچ نیست آسایشی ز زندگی و راحتی ز راح گویند می مخور که حرام است بل که خوک بر مستحق به وقت ضرورت بود مباح ما آب خوریم و تو خون می خوری به جهل عین عقوبت است و گمان می بری فلاح عهد وفا ز مردم نا کس طمع مدار هرگز تو بوی مشک شنیدی ز مستراح قلاّش خوان مرا نه نزاری و لایق است این نام عاشقانه که خود کردم اصطلاح حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70610