ترا که صحبت اهل دلی نکرده فتوح بقای خضر چه دانی چه بود و کشتی نوح شود چو چشمه خورشید نور بخش دلت گرت ز جام صفا می دهند وقت صبوح چو راح در سرت افتد به راه عقل مرو که راح آفت عقل آمده ست و راحت روح خوش است مستی و رندی بیا و می در ده که ما ز زهد و ورع توبه کرده ایم نصوح رعایت دل عشّاق کن که وقت نیاز جهان خراب کند گوشه دل مجروح مرا به شرح مگو کین بهشت و آن دوزخ که مرد اهل ز دیوانه نشنوند مشروح لطیفه های نزاری نگر زخمریّات چه می کنی زمقامات مادح و ممدوح حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۳۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70614