دلم ز جورِ تو خون گشت و بر نمی گردد ز راهِ دیده برون گشت و بر نمی گردد چه سخت جان است این آهنین صفت دلِ من که در فراقِ تو خون گشت و بر نمی گردد به پایِ هجر در افتاد و بر نمی افتد به دستِ عشق زبون گشت و بر نمی گردد ز چاه محنتِ بختم خلاص روزی نیست که چرخِ وصل نگون گشت و بر نمی گردد خرد ز حلقۀ زلفت که پای بندِ دل است جهان نمایِ جنون گشت و بر نمی گردد نزاریا دگر از دل مگوی و گر گویی جزین مگوی که خون گشت و بر نمی گردد حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۴۱۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70641