می به کسی ده که قدر می‌ بشناسد مرتبه ی جان جماد کی بشناسد آنکه بداند که می حرام چرا شد منزلت می پرست وی بشناسند من نشناسم مرا چه غم که منجم منقلبات بهار و دی بشناسند صاحب من پیر میکدست و توان کرد پس روی آن که کل شی بشناسند خواهی تا ره بری به چشمه ی حیوان دیده وری پیشه کن که پی بشناسد این هم از آن می که خورده ام به الست است صاحب خم خانه می ز می بشناسد آری صاحب‌نظر ز روی فراست گمشده ی خویش را به کی بشناسد مست شراب الست همچو نزاری خاصیت سر جام کی بشناسند ور نه ندارد فسرده معرفت آنک روضه ی خلد از جحیم غیّ بشناسد حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۴۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70704