ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید گو مدّعیان از سرِ تشنیع و شماتت شوری ز میان خانۀ طامات بر آرید این پیرِ ملامت زده را سلسله در حلق خلقی ز پی اش گردِ محلّات بر آرید و آن گه به سرِ دارانا الحق چو حسینش بر موجبِ محضر به سجلّات بر آرید امروز ملامت که چنین منکر عشقید فردای قیامت همه هیهات برآرید ای بی خبران تا به درآیید ز خلقی یک سر به خدا دستِ مناجات برآرید گردن مکشید از لگدِ عشق به تسلیم وز چاهِ طبیعت سرِ مافات برآرید از اهلِ هُدا عذرِ محاکات بخواهید و آن گه سرِ همّت به سماوات برآرید پایی به وفا در رهِ اخلاص بکوبید دستی به صفا گردِ موالات برآرید از خود به درآیید و ملاقات ببینید تسلیم بباشید و مرادات برآرید دست از من و ما و خودیِ خویش بدارید دود از هبل و برهمن و لات برآرید یا بر گهرِ سفتۀ من عیب مگیرید یا زین دُرر را ز بحرِ مجابات برآرید گر پندِ نزاری بنیوشید سرِ فخر از ذروۀ گردون به مباهات برآرید حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۵۹۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70823