بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف سبزه دمید عیش کن ساغر می منه ز کف موسم تاب خانه رفت از پی گل به باغ رو بر لب جویبار بر شیشه ی می ز طاق و رف پیش که سر نهی به گل باده بخور به پای گل گر ز جهود بایدت کرد یکی به ده سلف دامن دوستان مده گر برود سرت ز دست بخت مران چو من ز در عمر مکن چو من تلف تا نخوری به جای مل خون جگر به وقت گل سینه مکن چنان که من تیر فراق را هدف من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم کز پس و پیش خاطرم لشگر غم کشیده صف هست غم جهان مگر وقف دل خراب من مادر روز و شب نزاد از پی غم چو من خلف الحذر از دم صبا زان که درو زد آتشی آه نزاری نزار از نفس سموم تف حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70966