عشق آمد و برفت قرار و ثباتِ دل مضبوط کرد مملکتِ کایناتِ دل وه وه که چون به دستِ تسلّط فرو گرفت هر هفت پیکرِ تن و هر شش جهاتِ دل از اشک ریزِ دیده چه گویم مجال نیست گفتن درآن که عاجزم اندر صفاتِ دل نقصانِ کارِ دل همه از عشقِ قاتل است هر چند هم ز عشق فزاید حیاتِ دل بر عقلِ کینه ور چو معوَّل چو بر دمد دهقانِ عشق مهرِ گیا از نباتِ دل می سوزد از مجاهده و می گدازدش تا در ذواتِ عشق شود محوِ ذاتِ دل خوش باش در وفایِ محبّت نزاریا کز ممکنات نیست خلاص و نجاتِ دل حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/70996