ای دل آخر نشدی سیر ز محنت ای دل به سرِ کویِ بلا بیش مکن سر منزل چند گویی ز دهان و لب و چشم و خط و خال چند گویی ز ختا و ختن و چین و چگل می زنم سر به سر از دستِ تو با دیو و بلیس می روم در به در از کرده ی تو خوار و خجل منزلم بر سرِ آتش بود و از گریه سیلِ خون می رودم در عقب از هر محمل چشم در پیش و سر افکنده بمانم از چه از بس انکار به هر انجمن و هر محفل در مقاماتِ تحیّر ز پسِ استخلاص گاه مصروعم و گه مسرع و گه مستعجل از پیِ خونِ تو هر جا که رسیدم در حال به گواهیِ من افعالِ تو کردند سجل نیم جان دارم و گر نیز برآنی که ز تن قطعِ پیوند کنی دست فرو کن بگسل من به هر چیز که کردی بحلت کردم و رفت آن تو دانی و نزاری که کند یا نه بحل چند گویم ز دل و جان، من و تسلیم و گر دولتم دست دهد پای بر آرم از گل حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71002