باد آمد و گشاد نقاب از رخانِ گل ابر آمد و نهاد گهر در میانِ گل آمد گهِ شکفتنِ گل در میانِ باغ و آمد گهِ نشستنِ ما در میانِ گل می با گل آشنا شد و مرغان به سویِ او پیغام ها دهند همی از زبانِ گل سوگندها خوردند به گلزارها کنون مستان به جامِ باده و مرغان به جانِ گل بی چاره عندلیب نخسبد یکی زمان در بوستان شده ست کنون پاس بانِ گل دستان ها رسد به نو از بلبلان همی گویی که کرده اند ز بر داستانِ گل گشتند مدح خوانِ نزاری به روز و شب من مدح خوانِ شاهم و او مدح خوانِ گل حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71011