ز راهِ لطف درین کلبۀ خراب خرام که من ترا ز تو خواهم نه نامه و نه پیام وگر قدم نکنی رنجه حکم نتوان کرد علی الخصوص که تو حاکمی و بنده غلام دلِ مرا سرِ چندین شکیب ممکن نیست کدام شیفته ساکن بود به صبر مدام به صابری نتوان کرد عاشقی بنگر که راه عشق کدام است و راه صبر کدام کجا که روی تو بینند خلد نیست حلال کجا که وصل تو خواهند کعبه نیست حرام چه باک اگر بفتادم ز چشمِ دشمن و دوست چه التفات بود عشق را به ننگ وز نام غمی به هر نفسی بر دلم منه بنشین سری به هر قدمی در رهت نهم بخرام حمایتِ تو نماید مرا ز هجر خلاص عنایتِ تو رساند مرا ز وصل به کام ترا وفایِ من و شفقت نزاری بس مرا رضایِ تو و رحمت خدای تمام حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۷۸۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71022