دگر باره پیرانه سر درفتادم به چنگالِ شوخی دگر درفتادم گذر بر صراطِ رهِ عشق کردم بلغزید پایم ز سر در فتادم ز بس کآرزومند بودم به شیرین ز بی طاقتی با شکر درفتادم ملامت مکن گو مشنِّع ز خوبان حذر کن که من معتبر درفتادم به چاه زنخدانِ یوسف جمالی ز دستِ دلِ بی خبر درفتادم چه برمن برفت از قضا ای عزیزان که بی اختیار از قدر درفتادم صوابِ شما احتیاط است اگر من به دامِ خطا و خطر درفتادم از آن شد چنین روزگارِ نزاری به زاری که بی سیم و زر درفتادم حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۸۱۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71050