چرا چنین شب و روز انتظار می دارم که چشمِ مرحمتی زان نگار می دارم به یادِ سیمِ بُنا گوش و عقدِ زیورِ او همیشه لعل و گهر در کنار می دارم بسوختم چه کنم گرچه طاقتم برسید به صد مجاهده صبری به کار می دارم اگرچه سست رکابم بر اسبِ صبر و قرار لگام بر سرِ عهد استوار می دارم چو فاش کرد نهانِ دلم تسلّطِ عشق سرشک بر مژه زان آشکار می دارم دلم پر آتش و چشمم پر آب می باشد ز بس که آرزویِ رویِ یار می دارم به خواب نیز نمی بینمش که شب تا روز ز ناوکِ مژه در دیده خار می دارم اگرچه از منِ مظلوم کس نمی شنود ولی تظلّمِ خود برقرار می دارم ز یار هیچ شکایت نمی کنم نی نی فغان ز بختِ نزاریِ زار می دارم حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۸۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71077