به اختیار ز روی تو بر ندارم چشم بدین قرار ز روی تو برندارم چشم رقیبِ کویِ تو گر دیده های من بخلد به نوکِ خار ز روی تو برندارم چشم دمی ز چشم خیالت نمی رود چه عجب گر آشکار ز روی تو برندارم چشم وگر به دار برآرند هم چو حلّاجم فراز دار ز روی تو برندارم چشم وگر کشیده بود تیغ بر سرم قاتل به جان سپار ز روی تو برندارم چشم قیامت آید و محشر کنند و عرض دهند به روزِ بار ز روی تو برندارم چشم بدین قدر که شود گل ستانِ عارض تو بنفشه زار ز روی تو برندارم چشم خوش است خطّ غبارِ تو گردِ لاله ستان بدین غبار ز روی تو برندارم چشم من آن نزاری مستم که پیش نوکِ سنان به اعتبار ز روی تو برندارم چشم حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71101