کار این است که از کارِ جهان آزادیم به دلی فارغ از اندیشه ی جان آزادیم فارغیم از هوسِ خواجگی و خیل و حشم بل‌که از نیک و بدِ کون و مکان آزادیم دیده ای سرو که در باغ برآید ز چمن مفرد انیم که چون سروِ روان آزادیم گه جوان یارِ قدم بودی گه پیرِ دلیل بعد ازین از مددِ پیر و جوان آزادیم سرّ هر نه فلک از خلق نهان گو می باش ما هم از خلق و هم از سرّ نهان آزادیم در نگیرد سخنِ دوزخ و جنّت با ما حق گواه است کزین فارغ و زان آزادیم پیش تر بستگیِ ما ز نزاری بودی زو هم آزاد ببودیم و همان آزادیم حکیم نزاری : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۹۰۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71143