وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم جامِ می بر طلعتِ جانان زنیم چون مقارن می‌رسد ماهِ صیام هر چه باداباد بر شعبان زنیم بیش و کم یک هفته در پایانِ جنگ بر سماعِ مطربان دستان زنیم طوقِ گردن گیسویِ پرچین کنم خاک در چشمِ خطابینان زنیم شادیِ رندان و قلّاشانِ عشق ما دمِ اخلاص با ایشان زنیم کفر و ایمان پای‌بندِ عاقل است ما به می بر کفر و بر ایمان زنیم ترکِ نام و ننگ و دین و دل کنیم سنگ بر قندیلِ جسم و جان زنیم بارگاهِ فقر برگردون کشیم سایه‌بانِ فاقه بر کیوان زنیم قصّه کوته کن نزاری بازگوی وقتِ آن آمد که بر غندان زنیم حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71161