دل گم کرده‌ی خود را ز کجا می‌جویم روز و شب در طلبش گرد جهان می‌پویم مگر از آهِ دلِ سوخته یابم اثری هر کجا می‌رسم از خاک هوا می‌بویم تا مگر زو خبری یابم و بویی شنوم غمِ دل با همه کس می‌روم و می‌گویم خود سر از پیش نیارم ز خجالت برداشت که ببرد آتشِ این حادثه آب از رویم بر دلِ شیفته آخر چه ملامت که هنوز به هوس میل نظر می‌رود از هر سویم منم اکنون و نزاریِ به زاری زاری که نه زورست و نه زر در کف و در بازویم حکیم نزاری : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/71165